شعله ورم قد ی خورشید

همه فقط بدی های دنیا رو میبینند..
من انتخاب کردم که زیبایی هاشو ببینم..

پیام های کوتاه
  • ۷ فروردين ۹۵ , ۱۷:۱۹
    2.کما
آخرین مطالب
۱۵
دی

شاید زیباترین چیزی که در میان این خیابان های سرشار از دود و کثیفی دیده ام این صحنه بود..
ابتدا با این صحنه مواجه شدم و از کنار او رد شدم..
اما بعد مدتی مکث تصمیم گرفتم که با او گپ و گفتی داشته باشم..
کم کم به نزد او رفتم و
 گفتم :چه روزنامه ای میخونید.؟
پاسخ داد: همشهری بخش ورزش
پرسیدم:مگه شما هم روزنامه میخونید ؟
گفت:درسته که ما کارتون خوابیم ولی دلیل نمیشه که روزنامه نخونیم..
- هر روز روزنامه میخونید یا بعضی روزا عشقی..؟؟
_ هر روزی که بتونم و وقتم اجازه بده. اخه من روزا باید کار کنم که شب غذا بخرم بخورم..
- حالا که اهل ورزش هستی طرفدار کدوم تیمی؟؟
_طرفدار بازی خوب.. ولی پرسپلیس رو بیشتر دوست دارم..
-مگه استقلالم قشنگ بازی میکنه؟؟
_قبلا اره ولی الانو نمیدونمم..
- همیشه همینجایید؟؟؟
_اره اکثر اوقات تو همین محله ام... اگه نبودم تو پارک بالاتر مبشه پیدام کرد..
و .......
بعد از این که گفت و گومون تموم شد و من بهش قول دادم اگه بعدا دیدمش واسش ی روزنامه ورزشی بخرم سوار تاکسی شدم و رفتم سمت کتابخونه...
تو راه ذهنم مشغول این شد که این صحنه و این گفت و گو چه نکته مهمی تو خودش داشت که من باید ازش درس بگیرم..
بعد از کمی تفکر به کتابخونه رسیدم و منی که کتابخونه رو فقط در نقش یک فضای ساکت برای مطالعه در حد کتاب های درسی میدیدم،برای اولین بار به درون کتابخونه که دریچه اگاهی و افزایش سطح سواده سر زدم و کتابی رو به امانت گرفتم.
از عکس بالا نباید ساده گذشت...
عکسی که شاید تلنگری باشه نسبت به مطالعه پایین در ایران...

۰۸
دی

با این که چندان درگیر قید و بند دین نیستم و انسانیت را ا ارجح بر دین و بر هر چیز دیگری میبینم ولی باید حاج حسینعلی منتظری را هم از نظر شخصیت دینی هم شخصیت انسانی ستود.
این شخصیت برای من آنقدر تاثیر گذار بود که بعد از خوندن زندگی نامه ایشون انگار انگشتانم خود به خود به تایپ امدند برای وصف این بزرگوار...
او از شخصیت های بزرگ دین بود که در پیروزی انقلاب اسلامی(انقلابی که فایده ای در آن دیده نمیشود) نقش بزرگی داشت و حتی بعد ار آن به مقام جانشین خمینی بعد از رحلت ایشان نایل شد اما قدرت بر او چیره نشد و همان گونه که قبل از انقلاب انتقاد خود را نسبت به حکومت ارائه میداد بعد از آن نیز راه خود را تا فوتش ادامه داد و در این راه مقامی که به او داده شد را از دست داد...
او در جمله ای معروف اطلاعات ایران را حتی بدتر از ساواک معرفی کرد...
او نسبت به کشتار های شهریور 67 نیز رسما انتقاد خود را نسبت به این اعدام های وحشیانه به خمینی رسانده بود اما خمینی به جای درس گرفتن او را فاقد صلاحیت رهبری دانست...
طی سال های متوالی به خاطر انتقاد هایش ماموران بی صلاحیت سپاه و بسیحی های با تعصبی (نه همه ی شان )که عاری از عقل بودند به منزل او حمله کرده و بارها او و خانواده اش را مورد اذیت قرار دادند تا این که چند سال آخر عمرش را در زندان خانگی بود و به او اجازه ملاقات با دوستدارانش را نمیدادند..
ایشان در طی انتخابات 88 و حواشی بعد از آن فتوایی صادر کرد که باعث حمله افراطی گراها به او و بیت و خانه اش شد و بیتش را تبدیل به اواره ای کردند که هنوز نیز اثارش وجود دارد.(بله این است رفتار حکومت با فردی که یکی از افراد موثر در تشکیل حکومت بود)
ایشان در 28 اذر 1388 دیده از جهان گشود و مراسم عزاداری ایشان نیز بسیار شلوغ بود که در نهایت نیز منجر به تظاهرات و درگیری میان دو گروه شد..
روحت شاد و یادت گرامی

ای شخصیت بزرگی که انسایت را نگاه داشت و تن به ذلت و خواری نداد...
برای دیدن زندگینامه کامل ایشان هم به لینک پایین سر بزنید

ویکیپدیا 

۲۳
آذر
همه زشتی و بدی دنیا رو میبینن
من انتخاب کردم که زیبایی هاشو ببینم..

جهان سرشار از زیبایی هاییه که باید کشف کرد...باید دید نه با چشمان بسته و افکار خاموش بلکه با چشمان باز و افکار روشن..
اگر چه دنیا با ادم هایش هر روز به رکود و فساد و زشتی رو می آورد ولی هنوز بوی انسانیت و
زیبایی که با هم قرینه هستند جاریست...
زیبا بودن و میل به زیبایی در وجود انسان نهفته است و مانند چراغی است که باید خود انسان آن را روشن کند...
اگر چه زندگی ها سخت و روزها پیجیده از قبل میگذرند اما میشود دلخوشی هایی از جنس زیبایی پیدا کرد مانند یک کتاب خوب؛یگ داستان زیبا که انقدر تاثیر گذار است که منجر به تغییر عقیده آدمی میشود و.....
زندگی زیباست ولی زیباییش را باید حس کرد با تمام وجود از اعماق دریچه های قلب.

۰۱
آذر

شرم باد..

بشکند آن دست که بر سر زن دست فروش زد..

زنی که مردتر از مردان است...

شرم باد

۱۹
آبان

یه روز خوب میاد
که ما هم رو نکشیم
به هم نگاه بد نکنیم
با هم دوست باشیم و
دست بندازیم روی شونه های هم، آها
مثل بچگیا توو دبستان
هیچ کدوممون هم نیستیم بی کار
در حال ساخت و ساز ایران
واسه اینکه خسته نشی، این بار
من خشت می زارم، تو سیمان
بعد این همه بارون خون
بالاخره پیداش می شه رنگین کمون
دیگه از سنگ ابر نمی شه آسمون
به سرخی لاله نمی شه آب جوب
موذن اذان بگو
خدا بزرگه بلا به دور
مامان امشب واسمون دعا بخون...


۲۱
مهر

امروز روز دردآوری از نظر من بود..
نه به این دلیل که حسین و یارانش امروز شهید شدند,نه به این دلیل که مظلومانه کشته شدند. (بنابر روایات)،
فقط به خاطر این که جهل و تعصب با مردم ما چه کار کرده..
سکانس اول:مردان و پسرانی که علامت را با شعار یا علی بلند کرده و احساس میکنند این کار به نفع حسین است
سکانس دوم:دختران و مادرانی که زیر پرچمی که منقش به نام حسین و یارانش بود پارچه را به سر و صورت خود میمالاندند...و از پرچم طلب مغرت میکردند
سکانس سوم:دوباره مردانی که با زنجیر که حتی زدنش بر روی شانه ها هم مشکل دارد،بر سر و صورت خود زده و ندای یا حسین سر میدادند..
سکانس چهارم:قمه زنانی که در راه حسین سر خود را شکافته و چشمه خون به راه می انداختند...
بله،این جامعه ماست.. جامعه ای که خرافات بر آن چیره شده و جالب تر اینکه بنابر روایات همین امامان و پیامبران در راه جنگیدن با خرافات شهید شدند..
ازادانه تفکر کنید...آیا این کارها و اعمال بیهوده نیست؟
چرا در راستای بهبود جامعه و دور کردن آن از این وضعیت اسفناک گامی برداشته نمیشود..بیایید از خود شروع کنیم. از همین الان..
من دیگر خرافات نمیپرستم و با عقلم تصمیم میگیرم..
شمر و یارانش هزاران سال پیش مردند،شمر زمانه ات را بشناس...
(استاد مطهری)

۰۷
مهر
هر آسانی سرشار از سختی است و هر سختی سرشار از آسانی..

بالاخره مهم ترین سال تحصیلی در بین دوره 12 سال تحصیل آغاز شد و منم برای رسیدن به موفقیت تلاش میکنم....
میکوبم تا ته......
+نیمه نهایی جام جهانی فوتسال بین ایران و روسیه داره برگزار میشه...امیدوارم بهترین بازی ش رو ارائه بده و ببره...
+در نهایت شایستگی باختیم... کل تیم خسته نباشن
+سوم جهان شدیم...مبارکه..
۲۸
شهریور

 در دهمین روز مسابقات پار المپیک اتفاق تلخ و ناگواری افتاد که هم کاروان ایران و هم تمامی ورزشکاران حاضر در مسابقات را در غم فرو برد.

بهمن گلبارنژاد دوچرخه سوار کشورمان در طی حادثه ای که در حین مسابقه پیش آمد ، از ناحیه گردن دچار شکستگی شد و پس از مدتی روح خود را آزاد و خود به سوی خدا رفت..این دوچرخه سوار خوب کشورمان در طی این دوره چند ساله زندگی پر فراز و نشیبی داشت که نقطه تلخش مرگ همسر خویش بر اثر سرطان بود..مرگی که آرامش را از او گرفت و در فضایی تاریک و سیاه به جای مانده از مرگ همسرش راهی مسابقات پارالمپیک لندن(در آن دوره همسرش تازه به سرطان دچار شده بود)و بازی های اینچئون شد و نتوانست ان طور که خود انتظار داشت و از او انتظار می رفت نتیجه بگیرد ولی پس از گذشت ان دوره خود را آماده کرده بود که باعث اهتزار پرچم ایران در خاک برزیل شود ،ولی این حادثه تلخ موجب آسمانی شدن او و در غم فرو بردن ایرانیان شود..

روحت شاد.یادت گرامی.

۲۱
شهریور

اسکار شیندلر، مردی که در فقر و تنگنا مرد ولی انسانیت را نباخت... روحت شاد....

من که میدونم کیه و چکار کرده ولی اگه شما دوست دارید بدونید کیه به ویکی پیدا سر بزنید

                                                 اسکارشیندلر_ویکیپدیا

۲۰
شهریور

به نظر من روزی که با تغییر عقیده  و بلوغ عقلی همراه نباشد،نباید جزو عمر حیات و سن محسوب کرد.
حالا سوال شما اینه که این چه ربطی به جنگ و خونریزی داره..
با من و نت‌های ذهنم همراه شید تا به جوابتون برسید
تا چند روز قبل و حتی ساعت های پیش از نوشتن این متن به جناح گیری علیه شوروی و حمایت از آلمان نازی با رهبری هیتلر میپرداختم و حتی به این فکر میکردم که اگه آلمان در جنگ استالینگراد شکست نمیخورد و شوروی فتح میشد چه اتفاقاتی برای جامعه جهانی می افتاد و هیچ وقت جنایات شوروی که بیش از حد و اندازه بود و پس از فتح برلین به اوج خود رسید (مثل تجاوز به 100 ها هزار به دختر،زن و بیوه برلینی که منجر به خودکشی اکثر آن ها شد)اتفاق نمیفتاد و....
ولی در حال حاضر از جناح گیری به سمت این دو کشور خائن به جامعه بشری و حتی مردم خود بیزارم و فقط به لذت جهان بدون جنگ فکرمیکنم که خود بنده تا الان قدرش را نمیدانستم.
این تغییر تفکر حاصل فکر خود نبود بلکه حاصل  تماشای 2 ساعته فیلمی بود نه برای نشان دادن عظمت یک کشور یا لشکر بلکه برای نشان دادن مصیبت ها و اندوه های جنگ..
این دفعه جنگ را از دیدگاه یک پیانیست یهودی نگاه میکنیم...پیانیستی که نه خود را قوم برتر میداند و نه هیچ غروری دارد.. او خود را وقف پیانو و زندگی ساده اش کرده است.
زندگیش سرشار از آرامش بود ولی با ظهور جنگ و اشغال ورشو این آرامش از او گرفته شد.. این آغاز ماجرا بود و سخت گیری ها بر علیه یهودی ها روز به روز بیش تر میشد...
منزلگاه آن ها را عوض کرده،به آن ها ظلم گفته و...
پیانیست برای درآوردن خرج غذای روزانه خود و خانواده در یک رستوران پیانو میزد...
روزی از روزها المان ها یهودیان ساکن ورشو را جمع کرده تا به اردوگاه های مرگ یا کار اجباری بفرستند..
خانواده این پیانیست نیز جزو انها بوده ولی وقتی که همه برای سوار شدن در قطار آماده می شدند، یکی از یهودیان عضو ارتش آلمان او را کنار زده و از جمع بقیه جدا میکند و به او میگوید که جانش را نجات داده است.. بعد از این اتفاق او در جمع افرادی دیگر مشغول کار برای آلمانی هاست؛تا اینکه یک روز هنگامی که در حال کار است،یک دختر نوازنده که قبل از این اتفاق ها او را میشناخته را میبیند..روزها سپری میشوند تا اینکه این پیانیست از کار خسته و از یکی از دوستانش که اجازه رفت و آمد به شهر را دارد،میخواهد که نزد آن دختر برود و کمک بخواهد... او نیز قبول میکند و بعد از مدتی او به یک زندان خانگی(او به دلیل یهودی بودن نمیتوانست در داخل شهر مرور داشته باشد)توسط خود تبعید شد که البته از زیر سلطه بودن نازی ها خیلی بهتر است...روزها میگذرد و میگذرد تا این زندان خانگی توسط نازی ها کشف میشود و او ناگزیر به فرار میشود و فرار و فرار و بی غذایی تا زمانی که او در یک خانه خرابه سکونت پیدا کرده بود و توسط یک افسر نازی پیدا شد.... نازی از او پرسید که چکاره است و اینجا چه میکند؟؟ او نیز در پاسخ گفت که من پیانیستم و افسر از او خواست که قطعه ای با پیانویی که دارد بنوازد...دست های ضعیف و ناتوان حاصل از گرسنگی در پیانیست موج میزد ولی عشق و علاقه فراوان او به پیانو باعث قدرت در انگشت های دست و پیانو زدن شد...افسر نازی نیز که تنها شخصی در فیلم از سوی نازیها بود که بوی انسانیت از او به مشام میرسید از ان روز تا روزی که روس ها ورشو را گرفتند برای او غذا می آورد.. حتی کت خود را به او داد....پیانیست بعد از چندین سال زجر و آزار بالاخره به روزهای اولیه زندگی خود بازگشت البته بدون خانواده که رنجی بزرگ است...
در مورد آن افسر که اسمش هوزنفلد بود هم این که او توسط ارتش شوروی اسیر شد و سرانجام پس از چند سال از جنگ درگذشت ..او مرد ولی اخلاقیت را نباخت و همیشه نام خود را در تاریخ انسانیت باقی گذاشت...
فیلم مورد نظر نامش پیانیست بود و خاطرش ماندگار در ذهنم.
فیلمی که سختی و مصائب زندگی در هنگام جنگ را نشان داد..نشان داد جنگ چقدر خانمان سوز است برای مردم عادی که همیشه بیشترین صدمه را میبیند و  هزاران نکته ریز و درشت که این جا برای بیان کردنشان مناسب نیست.‌.
تا زمانی دیگه و مطلبی دیگر از افکارم خداحافظ..
به امید کاشت نهال تغییرات مثبت در زندگی و افکارتان

اینم ی موسیقی متن زیبا از فیلم پیانیست..دریافت